نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - جانباز بهرام ابوالفضلی زنجانی
یکی از جانبازان سرافراز زنجان در خاطرات خود از جبهه می گوید: بعد از چند لحظه خوابم برد یک لحظه دیدم پتو را از رویم باز کردند و نور چراغ قوه ای را به صورتم انداختند و در این لحظه احساس کردم که اسیر شدم زبانم بند آمده بود نمیتوانستم حرف بزنم. ادامه این روایت را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۷۵۵۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۳